قسمت هجدهم خاطره
دیدار دوباره ناتان جان ودل من با دریای زیبای چمخاله در دومین تابستون زندگیش مامان یه وان آب بزرگ 24 خرداد سال 90 روز جمعه سال گذشته که ناتان گلم دریا رو دیده بود با وحشت فرار کرد ومامان رو نا امید کرده بود چون با چه عشقی براش مایو خریده بودم اما امسال ..... این دفعه که چشم ناتان جونم به دریا افتاد به خودش گفت به به چه وان آب گنده ای بپرم توش اما متوجه نمیشد که چرا مامان یا بابا دستش رو ول نمیکنند وعصبانی میشد خلاصه کشون کشون ما رو به دریا نزدیک کرد اول پاهاشو به آب زد بعد دستش رو اگه دستش تو دست بابایش نبود شیرجه میزد توی دریا به هر حال خودش رو با تمام لباس به آب زد وخیس خالی شد ما هم که ا...
غذاهای تولد ناتان جونم
روز تولد پسر گلم ٧ مرداد بود وچون مصادف با شب عزیز قدر بود ما تولد بزرگی نگرفتیم وتولد ناتان گلم با همراهی چند تا از مهمونهای نزدیک برگزار شد این عکسها از میز شام ناتان جون گرفته شد مامانی لازانیا هم درست کرده بود که وقت عکس انداختن یادش نبود بیاره سر میز البته بعد آورد ...